بــانوی پنهــان

بــانوی پنهــان

"به نام دوست که هر چه دارم از اوست"



مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرن است در این مصر فراوانی نیست

به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست

حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک
حال حبسیه نویسی است که زندانی نیست

چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست

با لبی تشنه و... بی بسمل و ... چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست

عشق رازیست به اندازه آغـــوش خـــــدا
عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست

حامد عسکری

گل واژه های شما

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ضامن آهو» ثبت شده است



خواستم عاشِقیـــــــــَـم پیش خودم بـاشد و تو ..!

گـــریه هایم...چه کنم دست مرا رو کردند .........!


خــــــادمـــان تـو نـگـفـتـنـد برای تـو مگــــــــر ...!؟

چِـقَدَر اشـکـــــــــــ که از صحن تــو جـــــارو کردند...



キラキラ のデコメ絵文字 یـــــآ تـــو رآ بــــآیــد دوســــت دآشـــت، یــــآ بآیــــــد تــو رآ دوســـــت داشـــت...

شَــرط سومـــی نَــدآرد...

  • بــــآنوی پـــنهآنــــ